سير علوم و تاريخ شيعه در عصر امام رضا عليهالسّلام
سياست إلهيّۀ أئمّه: با بنی عباس ايجاب نمود تا با آنان مسالمت نمايند، و بر احکام جائرۀ صادرۀ از قِبَلشان صبر نموده و دندان بر جگر نهند، برای هدف اصلی که إذاعۀ حق بوده باشد. و اين امر پی نمیگيرد مگر با کار کردن در حال سِرّ و پنهان بدون آنکه آن دستگاههای جائرۀ جابره استشعار بدين مهم نمايند. زيرا اگر بنی عبّاس فی الجمله استشعار بدين امر مینمودند أبداً رحمتی در آنان وجود نداشت که مانع بروز آن نگردند.
و اگر آن گونه مسالمت نبود هر آينه فاتحۀ آنان و فاتحۀ شيعيان يک جا خوانده شده، يکسره شربت مرگ را مینوشيدند پيش از آنکه منزلتشان و کراماتشان از فضائل و علوم و معارف به منصّۀ ظهور برسد. آن فضائل و علوم و معارفی که به ذوی البصائر هشدار داد که: ايشانند گنجينهداران علم رسالت و اهل بيت نبوّت.
و در نتيجۀ آن سياست إلهيّه، و آن کرامات باهره، مُواليان اهل بيت رو به فزونی گذاردند، و به سبب آن مسالمت، قدری خونهايشان محفوظ بماند همانطور که نفوس شيعيانشان به قدر امکان محفوظ بماند.
بساط تشيّع در شهرها گسترش پيدا نمود و جمعی بسيار از طالبيّين اميد و چشمداشت نهضت داشتند، بلکه محمد بن ابراهيم از اولاد حضرت امام حسن مجتبی عليهالسّلام در کوفه انقلاب نمود، و دائرۀ امرش قوّت يافت و نيرومند شد تا به جائی که در بصره و مکه نيز داعيان او دعوت داشتند. و ابراهيم بن موسی بن جعفر عليهماالسّلام در يمن نهضت کرد و بر جميع نقاط يمن استيلا يافت. و حسين بن حسن أفْطَس در مکه قيام کرد، و پس از مرگ محمد بن ابراهيم و مرگ داعيهشان أبُوالسَّرايا در کوفه، حسين افْطَس با محمد بن جعفر الصّادق عليهالسّلام بيعت کرد، و او را اميرالمومنين نام نهاد. بلکه در هيچ قطری از أقطار جائی را نمیتوانی يافت مگر آنکه يک نفر مرد عَلَوی در سرش هوای نهضت و انقلاب بود، و يا آنکه مردم هوای انقلاب را در سرش میانداختند.
- حضرت امام علی بن موسی الرّضا ٧ در سنۀ ١٥٣ و يا ١٤٨ در مدينه متولد گرديد، و در طوس در هفدهم از شهر صفر سنۀ ٢٠٣ به طور کشته شدن با سمّ مأمون رحلت نمود، و همان موضعی که امروز قبرشان مزار است، و از هر صوب وجهتی به زيارتش میروند، مدفون گرديد.
سير علوم و تاريخ شيعه در عصر امام رضا عليهالسّلام
3
از همۀ اينها گذشته، ريشههای تشيّع به قدری امتداد يافت تا به جائی که به دربار سلطنتی رسيد. فَضْل بن سَهْل ذُوالرِّياسَتَین وزير مأمون شيعی بود، و طاهر بن حسين خُزاعی قائد مأمون (فرماندۀ کلِّ قوا) که بغداد را برای مأمون فتح کرد و برادرش را کشت شيعی بود، و بسياری دگر جز اين دو تن که برشمرديم شيعی بودهاند، و تشيّع اين دو نفر تا حدّی بوده است که مأمون از عاقبت امرشان در وحشت افتاد. فَضْل را کشت، و طاهر را استاندار هرات نمود. و سپس همين کار را با اولاد طاهر انجام داد. ايشان بعد از مقام قيادت (فرماندهی لشگر) امارت هرات را داشتهاند. و به طوری که ابنأثير در حوادث سنۀ ٢٥٠در ج 7 ص ٤٠از تاريخش ذکر مینمايد سلسلۀ طاهريان همگی شيعه بودهاند.